حس تلخی رو تجربه کردم امشب. سیاهی هایی که خیلی وقت بود فراموشم شده بودن، اومدن.

چرا وقتی آدما حرف میزنن به تاثیر وحشتناکش رو دیگرون فکر نمیکنن؟

من سوختم امشب. سوختم تا یادم بیاد حال خرابم ادامه داره. هنوزم پر از خشمم. خیلی خشم و اندوه دارم.


گرفتارم، گرفتار. بهم سخت میگذره خیلی زیاد. ولی باید دهنمو ببندم و دم نزنم. تمام ثانیه هام شده حسرت و درد و آرزو. انقدر دلم خنده و شادی میخواد. انقدر دلم رها شدن از این حصار انگار همیشگی رو می خواد. دلم لک زده واسه حال خوش، واسه رهایی.


لپ تاپم کار نمی کرد. با دو تا از پرستارها هم بحثم شد. به کلی خسته و عصبی شدم. به طوری دلم می خواست فریاد بزنم. ساعت ده صبح، احساس می کردم پنج غروب است. تا این حد درمانده شده بودم.

دلم می خواست با بیمارستان کاری نداشتم. آدم های بد.


حس تلخی رو تجربه کردم امشب. سیاهی هایی که خیلی وقت بود فراموشم شده بودن، اومدن.

چرا وقتی آدما حرف میزنن به تاثیر وحشتناکش رو دیگرون فکر نمیکنن؟

من سوختم امشب. سوختم تا یادم بیاد حال خرابم ادامه داره. هنوزم پر از خشمم. خیلی خشم و اندوه دارم.


گرفتارم، گرفتار. بهم سخت میگذره خیلی زیاد. ولی باید دهنمو ببندم و دم نزنم. تمام ثانیه هام شده حسرت و درد و آرزو. انقدر دلم خنده و شادی میخواد. انقدر دلم رها شدن از این حصار انگار همیشگی رو می خواد. دلم لک زده واسه حال خوش، واسه رهایی.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ثبت پایتخت 396 تخفیفان اخبار استخدام کربن اکتیو یا زغال اکتیو یــہ دُخـــتـــرِ جــیــڪ جــیــڪـــو فایل یک