لپ تاپم کار نمی کرد. با دو تا از پرستارها هم بحثم شد. به کلی خسته و عصبی شدم. به طوری دلم می خواست فریاد بزنم. ساعت ده صبح، احساس می کردم پنج غروب است. تا این حد درمانده شده بودم.
دلم می خواست با بیمارستان کاری نداشتم. آدم های بد.
منبعلپ تاپم کار نمی کرد. با دو تا از پرستارها هم بحثم شد. به کلی خسته و عصبی شدم. به طوری دلم می خواست فریاد بزنم. ساعت ده صبح، احساس می کردم پنج غروب است. تا این حد درمانده شده بودم.
دلم می خواست با بیمارستان کاری نداشتم. آدم های بد.
منبع
درباره این سایت